يـاداشتــــهای يــــــک اصفهـــــانی در غربــــــت

Tuesday, November 08, 2005

خلافت اسلامی

درود
(!امروز کمی عرق دین و مملکت)
آيت الله خميني قبل از مرگش تمام نگراني هاي خود را نسبت به سرنوشت انقلابي که خود در برپايي آن نقش بسزايي داشت بر همه
عيان کرد. پيدا بود که از افتادن ثمره تلاشش به دست «عده اي»، بسيار در هراس است و آن اسلامگراياني بودند که اگر مي خواست به سياق آنها عمل کند «بايد در غارها سکني مي گزيد». بارها گفت که «نگذاريد که انقلاب به دست نا اهلان بيافتند». او خود زهرخنجرتحجر آنان را چشيده بود، هنگامي که « آنان نوشيدن آب از ظرفي که فرزندش از آن آب نوشيده را جايز نمي دانستند». بماند که خود با علم کردن نظامي ولايي که در ابتدا همان متحجرين از مخالفين سرسختش بودند موجبات رسيدن آنان را به قدرت فراهم آورد. هماناني که فرزندان و شاگردانش را يکي پس از ديگري از بازي قدرت اخراج نمودند و تا فتح قله خلافت اسلامي يک قد بيش فاصله ندارند.

بهانه اين سخن موضع و سرمقاله عاليجناب شريعتمداري است که چون هر از گاه عنان از کف در مي دهد و با عيان کردن مکنون دل، پرده از اهداف و نيات ياران برمي دارد. او اين بار تيغ قلم بر مراجع شيعه کشيده و خواستار تمکين آنها در برابر حکم ولي فقيه شده است. چيزي که تا خاطر به خاطر دارد در ميان فقهاي شيعه و حوزه هاي علميه سابقه نداشته است. شاهان ايران با همه بغض و کينه جرأت حکومتي کردن روحانيون و مذهب مردم را نداشتند، هر چند در دل به اين سنت رايج در ديگر ممالک اسلامي حسرت مي خوردند.

آنچه چون آفتاب روشن است، اين است که اين دايه مهربانتر از مادر نه از سر محبت به رهبر فعلي که به قصد ارتقاء مقام رهبري آينده چنين در سوز و گداز است. شاهد آنکه ولي فقيه همين جنابان نيز فتوي رجوع به مراجع مستقل را داده است. دير زماني است که او و يارانش ددمنشانه شمشير غضب بر سر اهل فکر و دين اين ديار بلند کرده اند و هيچ سخن درشت و نادرشتي را نسبت به جايگاه ولي فقيه بر نمي تابند. باز شاهد ادعا، تعداد پرونده هايست که اتهام «توهين به رهبري» در رديف اول آنهاست و شايد به چند صد پرونده برسد.

آقاي شريعتمداري و دوستان جناب مصباح در صددند که آخرين سنگر( مجلس خبرگان) را نيز تسخير کنند و بساط اين نيمه جمهوري که آيت الله علم کرد را برچينند و حکومت و خلافت اسلامي خود را بر پا کنند. اين تحليل نه از سر بدبيني و توهم که حاصل کند و کاو مختصري در اخبار است.

ضرروت نهان کاري نيز ديگر به پايان رسيده و عاليجنابان به آشکارا مشغولند. بايد ديد در اين ميان رهبر فعلي با همه آن بدبيني که نسبت به هاشمي و خاتمي دارد و از ترس آنها حاضر نشد که چرخش قدرت را در ايران براحتي بپذيرد، از چه رازي با خبر شده که سعي نمود با حايل کردن هاشمي بين خود و رييس جمهور منتخب عاليجنابان به چاره جويي و محدود کردن آنها بيافتند.

از ظواهر امر در حين انتخابات چنان بر مي آمد که رهبر ميل به قاليباف دارد و اجازه لازم براي خرج و مخارج تبليغات نيز غير مستقيم گرفته شده بود و اسباب و مسببات نيز فراهم بود. فردي کاملاً مطيع و نزديک رهبر با سابقه اي صد چندان بهتر از احمدي نژاد. ولي چه شد که او هم غافل گير شد و شد آنچه او نيز ظاهراً تمايلي بدان ندارد. تذکرات همين مدت رهبر به احمدي نژاد و تيمش حتي غير مستقيم نيز به خاتمي و هاشمي و نزديکانشان داده نشده است.

پس ظاهراً خطر جدي است، اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي، شرايط بحران زده کشور همه همه چشم انتظار حادثه اي است که يک کودتاي همه جانبه بساط اين معرکه غربيان « دموکراسي » را در ايران را بر چيند و حکومتي در ايران بنا شود شبيه طالبان که در« حسرتش» بودند. چون، آنچه در اين بيست و چند سال از انقلاب و جمهوري در ايران گذشت را «غير اسلامي» مي دانند.

به يقين نبايد منتظر چنين حادثه اي بود. بايد نوشت و گفت. دشوار است ولي شايد به تمکين در آوردن رفسنجاني و رهبر به خواست مردم، يعني آزادي، حقوق و استقلال ايران بسيار سهل تر از روياروي با مصباحي است که ارزشی برای راي مردم قائل نيست يا احمدي نژادي که حقوق بشر را تهوع آور ميداند.
آه و دريغ که ايران ويران شود، کنام پلنگان و شيران شود.
بدرود

1 Comments:

  • کمی ایده آلیستی نیست؟!

    By Anonymous Anonymous, at 12:07 AM  

Post a Comment

<< Home