چه کنيم؟ يا چه مي توانيم بکنيم؟
مصابحه اي از آقاي حجاريان در روز خواندم که فقط جمله آخرش به نظرم جالب و قابل تأمل آمد « مردم تا نخواهند، تغييري حاصل نخواهد شد.»ـ
به نظر شما اين حرف درست است؟ نيست؟ تا چه حد و چرا؟ـ
پيرامون اين نظر، به آقاي حجاريان بايد گفت که ملت ايران خواستند و تلاش کردند تا کاري کنند و نتيجه آن روي کار آمدن جريان دوم خرداد شد. براي اينکه مثل هميشه نگويند که حرکت پوپوليستي و حادثه اي بود، دوبار ديگر نيز آراي خود را به صندوق شما ريختند. پس چگونه بگويند که تغيير مي خواهند و چه کار مي بايست بيشتر از اين مي کردند و آيا بيشتر از اين مي توانستند.ـ
روي سخن منحصراً با ايشان نيست زيرا که شما خواننده گرامي هم، حتماً هم نظريد که شخص ايشان و جمع معدودي (به تعداد انگشتان دست !) از سياسيون دوم خردادي از جان مايه گذاشتند. ولي بقيه هزينه ها را جامعه دانشجويي و روزنامه نگاران و بعضاً اقشار ديگر جامعه ايران دادند و مي دهند.ـ
بهترين فرصت در طول دوران آزادي خواهي ملت ايران (به نظر اکثر صاحب نظران) پديد آمد ولي حاصل آن چه شد؟ بازگشتي به عقب و جامعه اي بسته تر. ـ
دراين ميان مقصر کيست؟ مردم؟ مردم کوچه و بازاري که هر روز اميدشان به فردا کمتر از امروز و سفره خاليشان خالي تر مي شد. ـ
براي اين مردم چه کرديد؟ چه برنامه اي داشتيد؟ ـ
يادم مي آيد در ايام انتخابات مجلس ششم شبي يکي از اعضاي سرشناس «ليست مشارکت» به خوابگاه ما آمده بود و بسيار در تعريف ساختار حزب جديد و برنامه هايش سخن گفت. دوستي بلند شد و سئوال کرد:« زيرساختار جوامع مدني و تلاش براي رسيدن به دمکراسي جرياني است از پايين به بالا، علي رغم اينکه شما و دوستان روشنفکرتان اين مسئله آشنا هستند و تجارب ديگران را نیز دیده اند باز به راهي مي رويد که پايانش از امروز مشخص است و آن جدايي از مردم». آن سخنران مدعو جوابي نداشت که بدهد ولي براي خالي نبودن عريضه گفت که ما برنامه ها داريم براي جوانان، براي کارگران، براي معلمان و شاخه هاي استاني فعال خواهيم داشت و غيره. ـ
ولي دريغ، حتي در تهران نيز کوچکترين برنامه اي نداشتيد. چنان درگير امور و پست ها شديد که مردم را فراموش و دانشجو ها را در وسط خيابان تنها رها کرديد. ـ
شايد بگوييد وسيله ارتباطي نداشتيم، تلویزيون، راديو، روزنامه ، ولي فکر نمي کنيد که امکانات ديگري داشتيد و فقط شايد کمي چيز ديگري نداشتيد؟! ـ
آنچه آزار دهنده مي نمايد، دوروي و سرپوش گذاري بخشي از دوستان شما بر کاستي هاي جبهه دوم خرداد است. قاعده بازي در همه جوامع دموکراتيک ( يا حداقل کساني که خود دموکرات مي دانند)، اين است که اشتباهات و کم کاري ها را بپذيرند و براي آينده تلاش کنند. ولي آيا دوستان هم حزبي شما چنين مي کنند؟ تا الآن نيز همگي شکست را ناشي از تلاش تحريميان، مي دانند. بدون اين که به نقش خود کمترين اشاره اي کنند. ـ
شما هم در اين مصاحبه با صراحت از وظيفه خود براي شرکت در انتخابات صحبت و دفاع کرده ايد. ولي حتي عاجز (و شايد هم متعمدانه!) از تحليل شرايط آن ايام بوديد. حتي نسبت به تحليل دکتر سروش از اوضاع، عکس العمل هاي غير منطقي و بعضاً غيراخلاقي نشان داديد. و همين است که در حسن نيت شما و تلاش حزب مشارکت، خلل ايجاد مي کند که « آيا شما دغدغه ديگري نداشتيد؟!». ـ
به هرحال گذشت و آنچه نبايد بشود، شد. از دل دولت اصلاحات دوم خرداد، دولت عوام فريب و شعارگرایی با مشي امنيتي ـ نظامي به شيوه اي نيمه دموکراتيو! بيرون آمد. و جالب آنکه اين سومين نشانه بود که همان مردم خرداد هفتاد و شش به شما نشان دادند. گام بعدي خبرگان است، که هيچ گاه مورد توجه مردم نبوده و قطعاً در اختيار حاميان دولت و ياران مصباح خواهد بود. پس باز بايد منتظر بود و ديد تا کي منجي ديگري خواهد رسيد.ـ ـ
و شاید بزرگترين گناه شما اين بود که به مردم، اين اصل بدليل و اوليه را نياموختيد که براي آنچه مي خواهند ( آزادي، توسعه و يا رفاه) بايد تلاش کنند تا امروز به صراحت بگويند چه مي خواهند و چه بايد بکنند. ـ
تا بعد